باز بوی ماه مدرسه

بچه ها شیرینی زندگی هستند

ادامه نوشته

باز بوی ماه مدرسه

بچه ها شیرینی زندگی هستند

درساتو همیشه و همه جا خوب بخون

اون وبلاگه بود که بهتون گفتم اون مشکل داره حالا شاید یه کی دیگه درست   

میشه بهتون میگم .احتمالا شنبه الی دوشنبه

 

یه وبلاگی داره درست میشه اسمش

 

 

 

51394 این اسمه وبلاگ بود بچهای کلاس 

 

پنجم میتونن تمام کتاب های درسی رو

 

رو این وب با توضیحات کامل نگاه کنن تازه 

 

اگه اون روز سر کلاس نبودند میتونن با

 

این وبلاگ درساشونو بخونن

بايد ، كه دست از گنه برداريم

 

مايی ، كه ادعای ياری داريم 

 از خوب و بد امور ما معلوم است

 سرباز امام عصر يا سرباريم

 

یك روز به آخر جهان مانده ,بيا
دل يخ زده روي دستمان ماند ،‏ بيا
دنيا همه كور عاشقان است ،‏ بيا
يك قبر هنوز بي نشان مانده ‏،‏ بيا

جهت تعجیل در فرج امام زمان
صلوات هم نه
باید کمی تعجیل کنیم در
آدم شدنمان......

  ما را شب دیدار بود هر شب جمعه
دل منتظر یار بود هر شب جمعه
ای مشتریان گل زهرا بشتابید
یوسف سر بازار بود هر شب جمعه
خون شد جگر ما ز بس آدینه شمردیم
بین دیده چه خونبار بود هر شب جمعه
گویند چرا هیئتیان خواب ندارند
گو فاطمه بیدار بود هر شب جمعه
آدینه ای آن جان جهان می رسد از راه
ز آن دل پی دلدار بود هر شب جمعه
ای گمشده ی فاطمه برگرد که دل ها
از عشق تو سر شار بود هر شب جمعه


یه کم بخند

خاطره

قتی امام در نجف زندگی می‌کردند، یک روز احمد آقا خدمت امام رسیدند و عرضه

کردند: صاحب‌خانه تقاضای اجاره‌ی عقب افتاده را دارد. امام فرمودند: بگو خانه را

می‌فروشی؟! احمد آقا: اجاره دیرشده! خانه را بخریم!؟ امام فرمودند: توکل بر خدا؛

ولی احمد آقا به صاحب‌خانه هیچ نگفتند، فردا باز صاحب‌خانه آمد و تقاضای اجاره

کرد.  امام به احمد آقا فرمودند: مگر نگفتی فروشنده‌ی خانه هستی؟ احمد آقا آمد

و پیغام امام را به صاحب‌خانه داد. صاحب‌خانه گفت: بله مشتری هم دارم بیست

هزار تومان. امام فرمودند: فردا بعد از ظهر بیایند تا قولنامه خانه را بنویسیم. احمدآقا

با تعجب گفتند: با چه پولی؟ امام فرمودند: توکل بر خدا. فردا بعد از ظهر چند نفر از

خمین به نجف آمدند و به امام گفتند: ما سر راه مکه هستیم، مقداری پول داریم که

می خواهیم نزد شما به امانت بگذاریم. امام قبول کردند به شرط دخل و تصرف در

آن. احمدآقا به امام عرض کرد: آقا چه‌طور پول را برخواهی گرداند؟ امام فرمودند:

توکل بر خدا. بعد از یک ساعت اهالی خمین برگشتند و به امام گفتند: سفر ما

درست نشد، می‌خواهیم برگردیم و امانت خود را خواستند. امام پول ان ها را دادند.

احمدآقا گفتند: حالا با چه پولی خانه را می‌خرید؟! امام فرمودند: توکل‌مان بر

خداست، یک ساعت به نوشتن قولنامه مانده بود که حاج مرتضی پسندیده (برادر

بزرگ امام) از خمین آمدند و به امام گفتند: املاک وراثتی در خمین را فروختیم؛ این

بیست هزار تومان سهم شما است...

 

14 معصوم

خدا خالق عشقه 

 محمد گل عشقه 

 علی مظهر عشقه 

 زهرا وجود عشقه

حسن نماد عشقه

 حسین سالار عشقه 

 عباس ساقی عشقه

زینب شاهدعشقه 

 سجاد راوی عشقه 

 باقر کلام عشقه

صادق احیای عشقه 

 کاظم صابرعشقه 

 رضا ضامن عشقه

تقی جمال عشقه 

 نقی پاکی عشقه 

 حسن بقای عشقه

مهدی قیام عشقه

اینم دعای عشقه: اللهم عجل لولیک الفرج